برای مردم جذاب نیستیم

حسین عرب اسدی

توجه به الگوی کار فرهنگی- اجتماعی در اولین دهه انقلاب اسلامی، یعنی دهه ۶۰، می‌تواند راهگشای فعالان فرهنگی اجتماعی باشد که در محلات به عملیات می‌پردازند. در همین رابطه رهبر انقلاب در دیدار با بسیجیان در آذرماه ۹۸ فرمودند: «در همه‌ زمینه‌ها…زمینه‌ دفاع در میدان سخت، در میدان نیمه‌سخت، در میدان نرم- آماده‌به‌کار باشید. بسیج در همه‌ محلّه‌های کشور، راهبرد و تاکتیکِ آماده داشته باشد؛ در مقابل حوادث گوناگون، تاکتیک‌ها و راهبردهای آماده داشته باشید؛ هم در زمینه‌های دفاع سخت و نیمه‌سخت، هم در زمینه‌های گوناگون دیگر. غافلگیر نشوید؛ سعی کنید در هیچ قضیّه‌ای غافلگیر نشوید. تجربه‌ کمیته‌ها در سال ۶۰ تجربه خوبی است، از آن تجربه استفاده بشود. کمیته‌های انقلاب اسلامی در سال ۶۰ در محلّات مختلف، در جاهای مختلف، همه ‌جا حضور داشتند؛ همیشه هم حضور داشتند؛ هر حادثه‌ای که در آن منطقه رخ می‌داد، اوّل چشم انسان می‌افتاد به برادران کمیته. البتّه آنها تازه‌کار بودند، آگاهی‌های امروز شما را، توانایی‌های امروز شما را اصلاً نداشتند، امّا حضور دائمی داشتند؛ این حضور دائمی خیلی مهم است.» دکتر حسین عرب‌اسدی سال‌ هاست در حوزه فعالیت‌های تشکیلاتی آموزش می‌دهد و سخنرانی می‌کند. با او درباره الگوی کار فرهنگی مردمی صحبت کردیم.

الگوی کار فرهنگی در اوایل انقلاب به چه شکل بوده است؟
یکی از کانون‌های فعالیت فرهنگی در اوایل انقلاب در محلات، پایگاه‌های بسیج بود. دو مشخصه اصلی پایگاه‌ها در آن زمان، عبارت است از: «آرمان‌گرایی و مردمی‌بودن». آن‌موقع، حتی شعار پایگاه‌های بسیج محلات دورافتاده، فتح دنیا و زدن پرچم اسلام بر بام دنیا بود؛ حتی اگر به نان شب‌شان محتاج بودند. اراده‌های بلند و بزرگی در پایگاه‌ها موج می‌زد گرچه توان بالفعل‌شان چندان حکایت‌گر آن آرمان‌ها نبود؛ اما چنین آرمان‌هایی در سر داشتند. دومین ویژگی بسیج، مردمی‌بودنش بود. این‌طور نبود که تنها عده‌ای از به‌اصطلاح حزب‌اللهی‌ها در خط این آرما‌ن‌ها حرکت کنند؛ نه! آن آرمان‌ها مطالبه و خواست مردم بود. بسیج، این آرمان‌ها را به یک خواست عمومی و مشترک همه مردم تبدیل کرده ‌بود. امروزه این دو مشخصه افول کرده است طوری که جای آرمان‌ها را دغدغه‌های اجرای برنامه‌هایی روزمره و معمولی گرفته ‌است. امروز خبری از دغدغه برای ارتقای نیروی انسانی به انسان طراز انقلاب اسلامی نیست. آن موقع بچه‌ها در پایگاه در حد یک نیروی تکیه‌گاه نظام ارتقا می‌یافتند؛ پایگاهی که «شهید» بیشتری داشت یعنی چه!؟ یعنی خروجی‌هایش در طراز انقلاب اسلامی بوده‌است. در حوزه مردمی ‌بودن هم باید بگویم آن‌قدر انقطاع حاصل شده که اساساً نمی‌دانیم در میان مردم چه می‌گذرد و چه خبر است. از احوالات مردم بی‌خبریم! در آن زمان پای همه مردم به مسجد و پایگاه محلات باز بود؛ اصلاً پایگاه بسیج، مرجع درجه اول مردم بود. چه اینکه در اوایل انقلاب، این‌حجم از ادارات و دستگاه‌های دولتی در کشور موجود نبود؛ در تهران این‌قدر کلانتری و دادگاه و.. نبود؛ پس شهر چطور اداره می‌شد؟ توسط پایگاه‌های بسیج محلات! زن وشوهر دعوای‌شان می‌شد، می‌آمدند پایگاه، در خانواده، در محله مشکلی پیش می‌آمد می‌آمدند پایگاه؛ بسیج با کاسب محتکر برخورد می‌کرد، با اوباش برخورد می‌کرد، برای وضعیت علمی، تفریحی، اجتماعی مردم برنامه داشت؛ طبیعتاً وقتی این‌طور باشد مردم هم پای‌کار هستند.
فاصله‌ای که الان بین مردم و تشکل‌های فرهنگی وجود دارد به مردمی ‌بودن آن‌ها، خلل جدی وارد کرده ‌است. به همین خاطر است که مردم «کمتر» به حرف ما گوش می‌دهند. چون کمتر برای آنها جذاب هستیم، چون کاری به کارشان نداریم!

بسیج چگونه به مرجع محلات تبدیل شده بود؟
یکی از دلایل اصلی همان بحث «آرمان‌گرایی» است. بسیجی‌ها به وضع موجود راضی نبودند بنابراین هر کس با بسیج در ارتباط بود، رشد ممتازی در او شکل می‌گرفت. دوم «توان حل مسائل» بود.

بسیجی‌ها عُرضه و اعتماد به نفس لازم برای ورود در مسائل متعدد و متنوع را داشتند. مردم هم باور داشتند اگر پایگاه، به مسئله‌ای ورود کند از پسِ‌کار برمی‌آید. اساساً دلیل این‌که مردم از اقشار و سلایق مختلف در خصوص مسائل مختلف به بسیج مراجعه می‌کردند، کاربلدی و توان آن‌ها بوده ‌است. این نگاه خیلی رایج بوده که مردم بچه‌های‌شان را دست پایگاه می‌سپردند تا «بزرگ» بشوند.

پس دو عامل «رشددهندگی ذیل آرمان‌ها» و «توان حل مسئله ذیل مردمی ‌بودن» جایگاه ویژه‌ای به پایگاه‌ها در محلات داده‌ بود.

به نظر شما مهمترین لوازم برای تحول در کارفرهنگی چیست؟
من فکر می‌کنم نیازمند یک غنی‌سازی تشکیلاتی در محلات هستیم. تشکیلات باید به‌گونه‌ای باشد که وقتی نیروی انسانی وارد می‌شود حس کند در حال رشد است و وضعیتش نسبت به گذشته تغییر ملموسی خواهد کرد. در گذشته وقتی به یک نوجوان اسلحه می‌دادند تا در محله پست بدهد، او تجربه‌هایی از هیجان، رشد، مسئولیت و… احساس می‌کرد که در هیچ‌جای دیگری چنین چیزی وجود نداشت و منحصر به فرد بود. در خصوص عرصه‌های مربوط به خودشناسی، اردوهای معنوی و… هم همین‌گونه بود. این‌قدر عرصه‌های غنی و پرمحتوایی وجود داشت که بچه‌ها «رشد» خودشان را واقعاً احساس می‌کردند و می‌دانستند جای دیگری چنین رشدی وجود ندارد. امروز هم «رقیب» زیاد شده است و هم محتوایی نداریم! اگر هم هست عمدتاً از درون تهی شده ‌است و مخاطب احساس غنا نمی‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code