ناصر صاحبی، از فعالان جهادی-فرهنگی مشهد است که فعالیتهای شبانهروزی او در اوایل انقلاب در روستاها و توجه ویژه به کار فرهنگی- اجتماعی در کنار فعالیتهای جهادی و سازندگی، تجربهای ارزشمند و گرانسنگ نزد او به ارمغان گذاشته است. در ادامه یادداشتی کوتاه از مهندس صاحبی، مؤسس باشگاه کشاورزان جوان میخوانیم.
چرا چنین است؟
حوزه اجتماعی یکی از مهمترین حوزههای ساخت تمدنی است که نسبت به آن بسیار بیتوجه بودیم. از این منظر اساساً گام دوم انقلاب، ناظر به این حوزه است. میتوان گفت مسیری که بایستی طی کنیم از مسائل اجتماعی شروع میشود؛ این مسیر در نهایت به شکلگیری «سرمایه اجتماعی» منجر میشود که در هر فعالیتی، بسیار اساسی است. در حال حاضر، در بسیاری از فعالیتهای فرهنگی اجتماعی، چیزی به نام سرمایه اجتماعی شکل نگرفته است. فقط نفسِ انقلاب است که سرمایه اجتماعی خود را ایجاد و حفظ کرده است و در مواردی نظیر ۲۲ بهمن و امثالهم تجلی مییابد. این در حالی است که ظرفیتهای فراوان و مستعدی در زمینههای مختلف وجود دارد؛ بهعنوان مثال فقط ۶۵ هزار گروه جهادی در سطح کشور داریم اما چرا وضع چنین است؟ پاسخ روشن است؛ چون مفهوم سرمایه اجتماعی و مسیر دستیابی به آن را، نه میشناسیم و نه طراحی منسجمی برای تحقق آن، در دست داریم.
جوشیدن
گام آغازین برای کار در هر محله و منطقهای این است که
هر تصمیمی و هر عملیاتی باید از دل همانجا بجوشد و شکل پیدا کند. این خودِ روستا، محله، گروه و… است که بایستی اولویتها، فعالیتها و «نحوه» تحقق آن فعالیتها را مشخص سازد. شیوهها و روشهای کار فرهنگی، همه باید زائیده همان محل باشد. هیچ فرد یا گروه یا دستگاهی حق ندارد بگوید در فلان محله، بایستی این اتفاق بیفتد مگر اینکه در آنجا حضور یابد، با مردم بجوشد و جزئی از آن منطقه بشود.
همبختی!
مسئله مهم دیگر ایجاد «همبختی» است، به این معنی که چطور میتوانیم در محله با استفاده از همان روشهای بومی اخذ شده، همبختی اجتماعی، همبختی فکری و همبختی اقتصادی ایجاد کنیم!؟ «همبختی» به مفهوم گره زدن سرنوشت یا زندگی افراد به یکدیگر است. همانطور که بخت یک زوج با شروع زندگی مشترک به یکدیگر گره میخورد. بنابراین گام اول این است که پس از جوشیدن با مردم و جزئی از آنها شدن، این مسئله روی میز باشد که چطور میتوان «تعلق خاطر» را به محیط و به یکدیگر احیا و تقویت کرد؛ که البته کار بسیار سختی است. بنابراین بایستی در این راستا، تیمسازی و ساخت سازوکار فکری مورد نیاز و متناسب با همان محله را آغازکرد.
«همه»
کار اجتماعی بایستی «همکارانه» باشد؛ بهطور کلی، دخالت دادن مردم در کارها به سه نحو متصور است: هماهنگی، مشارکت، همکارانه. ضعیفترین و حقیرترین شکل ارتباط مردم با کارها، «هماهنگی» است؛ در این مدل، دیگرانی تصمیم میگیرند و کارها را مشخص میکنند و مردم بایستی خود را با این تصمیمات هماهنگ کنند. سطح بالاتر از این، «مشارکت» است. مشارکت زمانی است که مردم ببینند این فرآیند، این حرکت، این موضوعِ کاری و… منافع آنها را تأمین کند؛ آنگاه مشارکت میکنند در غیر این صورت، مشارکت نخواهند کرد. اما سطح متعالی و درست ارتباط مردم با فعالیتهای اجتماعی و تصمیمات، «همکارانه» است. در این مدل، تعامل مردم از حیث همکاری است؛ نظر خود و تصمیم خود را در برنامهها و عملیات، اثربخش میبینند. این زمانی اتفاق میافتاد که شما بتوانید مردم محله را از حقیقی بودن به «حقوقی بودن» ارتقا بدهید. یعنی چه؟! یعنی تعاونی، شرکت فنی مهندسی، شرکت توسعه محلی و شرکت تأمین نیاز محلی داشته باشند. در این حالت مردم به لحاظ حقوقی قدرت پیدا میکنند. بنابراین بایستی دقت کنیم که در کار فرهنگی- اجتماعی بین حوزه دانشی (کار فرهنگی) و حوزه تصمیمگیری وسیاستگذاری و نقشآفرینیِ حقیقی، توازن وجود داشته باشد. در این صورت است که «همبختی» واقعی و احساس «تعلق خاطر» شکل میگیرد. برای تقریب ذهن میتوان آموزشگاههای فنی حرفهای را مثال زد که هر فردی به اندازه دانش فنی خود، قدرت تصمیمگیری برای بهکارگیری آن را پیدا میکند. امیدوارم توجه به مجموع آن چه گفته شد بتواند ما را قدمی به ایجاد «سرمایه اجتماعی» نزدیک کند.