کتاب «به اضافه مردم: ده اصل اساسی برای کار فرهنگی» به قلم روحالله رشیدی و توسط انتشارات راهیار منتشر و روانه بازار شده است. این کتاب به استناد تجربیات فرهنگی اجتماعی تاریخ انقلاب اسلامی، در ۱۰ فصل به بررسی ۱۰ قاعده اساسی در کار فرهنگی و تشکیلاتی پرداخته و در هر فصل، مثالهایی هم از خاطرات و تجربههای عینی افراد برای کاربردی شدن این قواعد آورده شده است. همچنین در بخش ضمیمه کتاب، ضمن آسیبشناسی نحوه اجرا و برگزاری یک برنامه فرهنگی، شیوۀ مواجهه با مسائل و چالشهای موجود در فرآیندهای فکری و اجرایی برنامههای فرهنگی به عنوان تمرین درنظر گرفته شده است.
«مردممحوری»، «مشارکتپذیری حداکثری»، «گروهمحوری»، «هنرمحوری»، «عملیاتمحوری»، «کار اجتماعی به جای کار جمعی»، «فرصتمحوری»، «مسجدمحوری»، «اولویتمحوری» و «عدالتمحوری» به ترتیب، عناوین فصول ۱۰ گانه این کتاب هستند.
در بخشی از مقدمه این کتاب میخوانیم: «چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشت. یک چله پُرفراز و نشیب را پشت سر گذاشتیم و حالا آمادهایم تا گام دوم را برداریم؛ بلندتر و امیدوارانهتر و پُرفروغتر از چهل سال نخست. مسائل و دغدغههای پرشماری در گام جدید داریم، اما مسائل حوزه «فرهنگ» چیز دیگری است. تعارف که نداریم؛ پایه انقلاب اسلامی، فرهنگ بوده است. با تغییر در این زمینه بود که آن انقلاب بزرگ به ثمر نشست. بعد هم که لشکر شیاطین دست به کار شد تا پشت این انقلاب را به زمین بزند، فرهنگ برآمده از انقلاب اسلامی بود که اندیشه و عمل ما را شکستناپذیر کرد. به یاد بیاورید دهه سخت شصت را. آن حجم از سختی و مضیقه، حتى به اندازه یکی دو ماه، کافی است تا ملتی را از پای درآورد. پس ما چرا شکست نخوردیم؟ چرا واندادیم؟ پاسخش روشن است؛ اگر لشگری از فرزندان خالص ملت، در خطوط رزم، سینه سپر کرده بودند و برای حفظ عزت اسلامیمان خون میدادند، در پشت جبههها نیز، لشگر عظیمی از همین مردم با ساماندهی هستههای فرهنگی، مشغول مقاومت بودند. به یاد بیاوریم مساجد، مدارس و دانشگاههای آن دوره را. آن جوشوخروش و همت و اهتمام بود که نمیگذاشت شیرازههای جامعه از هم بپاشد. هر جا میرفتی نشانهای از کاری فرهنگی میدیدی که توسط خود مردم طراحی و اجرا میشود. گروههای سرود و تئاتر در مساجد و مدارس، نمایشگاههای عکس و طراحی و نقاشی و کاریکاتور، تشییعهای پُرشکوه شهدا، گروههای مردمی پشتیبانی از جنگ و… . همه و همه زنجیره مقاومت فرهنگی را شکل داده بودند. آنها نه تنها در برابر شعبدههای فکری و فرهنگی دشمن مقاومت میکردند، بلکه در موضع تهاجم به دشمن هم بودند!»
در فصل نخستین کتاب که به اصل «مردممحوری» اختصاص دارد، نویسنده در تعریف «مردمی بودن» مینویسد: «تلقی عمومی ما از این مفهوم آن است که اگر گروهی از مردم، در برنامههای ما شرکت کنند و مخاطب ما شوند، همین یعنی مردمی بودن! در این صورت، مردم را «سیاهیلشگر»ی میبینیم که تنها به درد پُر کردن مجالس و سالنهای ما میخورند! اجازه بدهید جور دیگری هم به این مفهوم نگاه کنیم. وقتی از مردم حرف میزنیم، از عناصر آگاه، مسئول، فعال، صاحب حق انتخاب و مؤثری حرف میزنیم که اگر نباشند، اساساً هر طراحی و تدارکی در هر عرصه و ساحتی، پوچ و بیمعنا و بینتیجه است.»
همچنین در فصل نهم کتاب نیز که به اصل «اولویتمحوری» میپردازد، چنین میخوانیم: «سردار حاج قاسم سلیمانی توسط دولت تروریست آمریکا ترور شد. وقتی چنین شخصیتی ترور میشود، نباید از کنارش بهسادگی گذشت. باید کارهای روزمره را کنار گذاشت و با تولید محصول و کار میدانی، این ترور را به گوش همه رساند و خباثت دولت آمریکا را فریاد زد. هر فعال فرهنگی با هر استعدادی، در کنار و گوشۀ شهر و روستایش باید دستبهکار شود و هر کاری از دستش برمیآید انجام دهد. گروههای سرود بلافاصله باید شکل بگیرند و سرود تولید کنند و در معابر و مساجد بخوانند؛ گرافیستها فوراً باید فضای رسانهای را پر از پوسترهای سردار کنند؛ شعرا در کمترین زمان شعر بسرایند و محافل شعری برپا کنند؛ نیروهای میدانی با برپایی ایستگاه صلواتی در خیابانها، شور اجتماعی ایجاد کنند و مردم را همراه سازند و…
این میشود اولویتمحوری وگرنه اگر چنین اتفاق بزرگی بیفتد و ما همچنان مشغول کارهای خوبِ روزمرۀ خود باشیم، دشمن هم میبیند که چنین جنایت بزرگی کرد و هیچ هزینهای پرداخت نکرد!»
در قسمت دیگری از این فصل آمده است: «در محله ما، مسئلهای مانند طلاق وجود دارد و خانوادههای زیادی درگیر این مسئله هستند. اما مسجد محله، بیتوجه به این مسئله، کارهای روزمره و کلیشهای خود را انجام میدهد. انگار نه انگار که در محله آنها کسانی دچار مشکل هستند. تبعات فرهنگی و اخلاقی طلاق را هم نمیبینند. این مسجد، اولویتشناس نیست. عوامل این مسجد، به جای وقت گذاشتن برای حل این مسئله، درگیر کارهای همیشگی و خوب هستند. کارهای خوبی که اگر یک روز دیرتر انجام شود، هیچ اتفاقی نمیافتد.»