در این بخش خاطراتی از فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی «شهید حاج محمد کرباسی» میخوانیم. شهید کرباسی در سالهای پس از انقلاب، چند دوره رئیس شورای محله مسجد انصارالمهدی(عج) مشهد واقع در کوی طلاب بوده و فعالیتهای همهجانبه و متنوعی برای رشد، ارتقا و آبادانی محله انجام داده است. حاج محمد کرباسی نهایتاً دیماه ۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. دکتر سعید جلیلی، آقای قاضیزاده، آقای رضایی و آقای فیضی راویان خاطراتی از شهید کرباسی هستند که در ادامه میخوانید. این مطلب برگرفته از کتاب «شهید شورا» است.
کوتاه از زندگی حاج محمد کرباسی
«شهید حاج محمد کرباسی» در سوم آبان ۱۳۱۴ شمسی در روستای بندشک، از روستاهای دورافتاده بیرجند به دنیا آمد. او در کوی طلاب مشهد مغازه خشکشویی باز کرد و به کسبوکار مشغول شد. مدتی بعد در کنار مغازه او، مسجدی به نام «انصارالمهدی(عج)» بنا نهاده شد که او و سایر کسبه محله در ساخت آن همکاری کردند. در دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی، اعلامیه های حضرت امام(ره) را بین کسبه توزیع می کرد و در راهپیمایی ها، از جمله تظاهرات روزهای نهم و دهم دی ماه ۱۳۵۷ مشهد حضوری فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت خودجوش و فعال وارد نهادهای مردمی و محلی شد. او در شورای محله، انجمن اسلامی کسبه کوی طلاب، هیأت امنا، بسیج و کتابخانه مسجد انصارالمهدی (کتابخانه شهید بیننده) بدون هیچ چشمداشتی فعالیت می کرد. با شروع جنگ تحمیلی ۷ بار به جبهه ها اعزام شد و در نهایت به تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵، در عملیات کربلای۵ و در منطقه شلمچه، بر اثر اصابت تیر و ترکش به سر و پایش به شهادت رسید.
«شورای محله» و «کتابخانه شهید بیننده» مسجد انصارالمهدی(عج) در سالهای میانی دهه ۶۰ شمسی نمونه ای از هزاران فعالیت فرهنگی، اجتماعی و مردمی برای انقلاب اسلامی است. حضور آدم هایی مثل شهید حاج محمد کرباسی (خشکشویی محله) یا حاج حسین قارونی (راننده کامیون) در کنار افرادی مثل شهید بیننده، شهید حجت الاسلام موسوی، دکتر سعید جلیلی، حجتالاسلام مهدویمهر، دکتر فرزانگان و… در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی این مسجد، مؤید این نکته است که انقلاب اسلامی، هم در ایجاد و هم در استمرار یک انقلاب، کاملاً «مردمی» است. شهید کرباسی در آن ایام عضو هیأت امنای «کتابخانه شهید بیننده» بوده است. کتابخانه ای که با کمک آستان قدس رضوی توسعه یافته و هم اکنون با عنوان «کتابخانه آیت الله قزوینی» در منطقه طلاب شهر مشهد فعالیت می کند.
جامعیت در شخصیت
دکتر سعید جلیلی: من ساعتهای زیادی را با شهید کرباسی گذرانده ام، کمتر آدمی به جامعیت او دیده ام. دارای فهم و بینش سیاسی بالایی بود. خیلی باحکمت بود، جریانات سیاسی را خوب نقد می کرد و حتی برخی اتفاقات را پیشبینی می کرد. بعد از شهادت ایشان هرگاه در مواردی دچار بحران و بنبست می شدم و فکر می کردم که چه کسی می تواند این مشکل را حل کند، ناخودآگاه ذهنم متوجه شهید کرباسی می شد و به وجود چنان آدمی احساس نیاز می کردم. اگر ایشان در جایی مثل شورای شهر حضور داشت، می توانست منشأ آثار خوب بسیاری باشد. کمتر کسی را مثل ایشان دیده ام که نگاه عمیقی به مسائل داشته باشد و در مسائل سیاسی به پختگی ایشان رفتار کند. زمانی که مرکز اوج درگیری ها و برخوردها دانشگاه بود، یکی از کانون هایی که در مقابل این بحران ها نقش مؤثری ایفا میکرد، مسجد بود. مسجد انصارالمهدی(عج) تلفن نداشت اما مغازه های اطراف، تلفن داشتند. وقتی به کمک نیاز بود، زنگ می زدند و می گفتند که بیایید. بچه های مسجد هم با یک یا دو وانت به خیابان دانشگاه می رفتند، کمک می کردند و برمی گشتند. اینها همه نشان جسارت، روشندلی و اخلاص ایشان بود.
همهکاره مسجد بود
آقای قاضیزاده: دوره کوتاهی از زندگیاش را طلبه بود و همین، منشأ فراست و آگاهی او از امور دینی بود. برادرش هم مجتهد است. حاج محمدکرباسی از اولین افرادی بود که در منطقه طلاب ساکن شد. من سال ۶۰ وارد مسجد شدم. ایشان همهکاره مسجد بود. فروشگاهی را هم در زیرزمین مسجد اداره میکرد. با گذشت زمان، فروشگاه گستردهتر شد. ساختمانی را در میلان سوم سی متریِ طلاب اجاره کردند و فروشگاه به آنجا منتقل شد.
با جوانها کشتی میگرفت
دکتر سعید جلیلی: شهید کرباسی اهل تظاهر نبود. وقتی در مغازه اش بود، احساس می کردی که او فقط یک مغازه دار است و در بسیج که بود، احساس میکردی که او فقط یک بسیجی است. اینطور نبود که در هر زمان و مکانی بخواهد تمام وجود شخصی اش را به عالم و آدم نشان دهد و اظهار کند. فقط کسی که با او همراه بود، این چند بُعدی بودن او را می فهمید.
در جبهه هم شخصیت جالبی داشت. الان وقتی یک نفر کار فرهنگی می کند، دیگر کار نظامی نمی کند یا کسی که کار نظامی می کند، اهل کار مردمی نیست. او تمام کارها را با هم انجام می داد. عضو بسیج بود، اما نمی گفت که احترام ریشِ سفید ما را حفظ کنید. به موقع کار مردمی اش را انجام می داد. سر موقع به امور مسجد رسیدگی می کرد و به موقع به جبهه می رفت. در کنار این ها به زندگی شخصی اش هم می رسید. ایشان جای پدر من حساب می شد، پیرمرد بود و ریش سفیدی داشت، اما وقتی به مسجد می آمد با جوانهای ۱۵، ۱۶ ساله ای مثل ما شوخی می کرد و کشتی می گرفت. همین فرد وقتی وارد جلسه هیأت امنا می شد، اصلاً وقارش خدشه دار نمی شد؛ یک آدم خیلی محترم و با شخصیتی قوی می شد که کسی جرأت نمی کرد با او شوخی کند. انگار که آدم دیگری است.
مغازه خشکشویی؛ دفتر فعالیتهای مسجدی
دکتر سعید جلیلی: مغازه خشکشویی کنار مسجد متعلق به شهید کرباسی بود. صبح که به آنجا می آمد، همه کار می کرد به جز کار خودش. دفتر تمام کارهای مسجد آنجا بود، همینطور کارهای شورا. ایشان رئیس شورای محله هم بود. در شورای محله برای توزیع اقلام، کوپن یا بُن درست می کردند و درب خانه ها می دادند و مثلاً می گفتند که سهمیه مرغتان را از مرغفروشی بگیرید. این، غیر از کوپن های ملی بود. حتی چاپ آن هم با خود مسجد بود. یک بار در توزیعی که انجام شده بود، به خانه او دو تا کوپن داده بودند. من از خانم ایشان شنیدم که او آمد خانه و گفت: «این مرغ از کجاست؟» گفتم: «از محل توزیع مرغ است». گفت: «الان که نوبت ما نیست» و مرغ را به مرغفروشی برگرداندند.
تئوریسین پایگاه
آقای قاضیزاده: شَم سیاسی بالایی داشت و در فعالیتهای سیاسی مشارکت میکرد. با شدت و حرارت و تعصب خاص و با مستندات محکم به نفع انقلاب بحث میکرد. تئورسین پایگاه بود. یادم میآید اوایل پیروزی انقلاب، بعد از بیمارستان قائم، کلینیکی بود که منافقین آنجا اجتماع داشتند و بحثهای داغی انجام میشد. آقایان کرباسی و حمیدی نیروهای مسجدی را برای مباحثه یا برخورد فیزیکی با آنها آماده میکردند و بارها از منطقه طلاب و مسجد انصارالمهدی برای مقابله با آنها رفته بودند. اگر شبههای در مورد انقلاب، نظام و دیگر مسائل برای کسی پیش میآمد بلافاصله توضیح میداد و به راحتی از آن نمیگذشت. نهایت رفاقت را در حق دوستانش ابزار میکرد. واقعاً در گرم نگه داشتن جمع دوستان، در عبادت و بندگی مخلصانه و در مسائل سیاسی و انقلابی کسی به ایشان نمیرسید.
باید فحش ها را تحمل کرد
حاج آقای رضایی: یکی از دفعاتی که نوبت توزیع برنج بود، شهید کرباسی از من خواست تا در توزیع به ایشان کمک کنم. من هم اطاعت کردم و مشغول شدم. در صف، از همه اقشار حضور داشتند؛ از کسبه محل تا کارمندان راه آهن. افراد کمحوصله ای هم بودند که به لحاظ فرهنگی در سطح پایینی قرار داشتند. آنها شورا را غلام خود می دانستند و طلبکارانه، حرفهای نامربوطی می زدند. یکی از آنها شروع کرد به توهین کردن و تهمت زدن به اعضای شورا و شخص شهید کرباسی که آقا شما دزدید، سوء استفاده می کنید و همه چیز را برای خودتان برمی دارید. هر کس دیگری بود، عکس العمل نشان می داد و از خودش در برابر آماج تهمت های او دفاع می کرد. اما شهید کرباسی خیلی خونسرد به کارش ادامه داد و به توهین ها توجه نکرد. من به ایشان گفتم که چرا جواب اینطور آدمها را نمی دهید؟ با این وضعیت که نمی توانید کار کنید. رو به من کرد و گفت: «چاره ای نیست، باید فحش ها را تحمل کرد». نحوه برخورد ایشان باعث شد که آن فرد آرام شود و مثل بقیه در صف بایستد.
امین، معتمد و خوش خلق
دکتر سعید جلیلی: شخصیت جامعی داشت. رئیس شورای محله، امین مردم در مسجد و همهکاره بسیج بود. مسئولیتش را هم به بهترین شکل ممکن انجام می داد. تمام وقت خود را وقف مردم کرده بود به طوری که در نبودش، معلوم نبود محله به چه صورتی اداره میشود. جمع آوری کمک های مردمی برای رزمندگان بر عهده ایشان بود و مردم نیز او را قبول داشتند. قبض هایی برای کمک به جبهه و مسجد چاپ کرده بود و هر مقداری که می نوشت، مردم بلافاصله پرداخت می کردند. جذابیت و خوش خلقی او باعث شده بود تا کسی روی حرفش، حرفی نزند.
فردا باید جواب بدهم
آقای فیضی: وقتی که جبهه نبود شخصاً، به درِ خانهها میرفت و اقلامی که به مسجد آمده بود را توزیع میکرد. یک روز صبح، در خانه ما را زدند. در را که باز کردم، حاج محمدکرباسی را دیدم با یک دستکش ظرفشویی توی دستش. گفت: «این مال شماست.» خندیدم و گفتم: «این ارزشی نداشت که شما زحمت بکشی.» گفت: «این وظیفه من است و باید فردا جوابگو باشم. اگر شما نمیخواهی، از آن استفاده نکن. من وظیفهام را انجام دادم.» خداحافظی کرد و رفت.
به زور نامزد انتخابات کردند
دکتر سعید جلیلی: تقریباً تا سالهای پایانی جنگ، شوراهای مساجد فعال بودند. به دلیل امکانات نامناسب موجود در این شوراها و وجود زمینه سوء استفاده توسط برخی از اعضا، مردم خودشان اعضای شورا را انتخاب می کردند. این ویژگی سبب شده بود تا معمولاً بعد از گذشت یک سال از تشکیل شورا، مردم از اعضای آن ناراضی شوند، اما در مسجد انصارالمهدی(عج) طلاب، طوری بود که هر بار انتخابات برگزار می شد و شهید کرباسی هم نامزد حضور در شورا بود، مردم از دوره قبل بیشتر به ایشان رأی میدادند و ارادت بیشتری به ایشان پیدا می کردند. نکته جالب هم این بود که مردم ایشان را به زور نامزد این انتخابات می کردند.
انقلابی بود و مردمدار
آقای قاضیزاده: علیرغم مسئولیتهای فراوانی که بر عهده داشت، به همراه چند نفر دیگر جمعآوری کمکهای مردمی برای مسجد و جبهه را هم انجام میداد و به این منظور قبوضی به مبالغ حداقل ۲ تومان و حداکثر ۵تومان چاپ کرده بود. مسجد درآمدی نداشت و این کمکها در سرِپا نگاه داشتن مسجد بسیار مؤثر بود. ایشان بسیار مردمدار بود و مردم هم با او همراهی میکردند و به او احترام میگذاشتند؛ حتی افرادی که آن موقع عقاید انقلابی و سیاسیاش را قبول نداشتند و هنوز هم در این محله هستند، از او به نیکی یاد میکنند. اگر از کسبه، مبلغی را برای مسجد میخواست، بلافاصله تقدیم میکردند.
یک خدمت رسان واقعی
دکتر سعید جلیلی: شهید کرباسی، یک «خدمت رسان» به معنای واقعی آن بود. وقتی به بسیج می آمد مانند یک بسیجی معمولی کار انجام می داد و شب ها هم در گشت شرکت می کرد. آن زمان، ما هر شب چندتا گشت داشتیم و ایشان مقید بود که شرکت کند. بعضی شب ها، به خصوص در تابستان، مردم بیدار بودند و جلوی درب خانه ها می نشستند. وقتی پیرمردها و پیرزن هایی که مشکلشان صبح در مسجد حل شده بود، می دیدند که آقای کرباسی گشت می زند، با حالت خوشحالی و شادمانی جلو می آمدند و برایش چای می آوردند؛ اینقدر محبوبیت داشت. فردی که صبح تا شب در مسجد کار می کرد، ساعت ۲ نصف شب هم گشت می داد. با تمام اینها هیچگاه نگفت که چون من این کارها را انجام می دهم، پس دیگر به جبهه نمی روم؛ سالی دو بار در مواقعی که لازم بود به جبهه هم می رفت. ایشان «کار برای مردم» را چیزی جدای از زندگی خودش نمی دانست.
مسئول متواضع
آقای قاضیزاده: حضور ایشان در پایگاه بسیج به گونهای بود که هیچ کس در بدو ورود متوجه نمیشد که ایشان مسئول پایگاه است. آن قدر متواضع بود و شوق و ذوق داشت که نوجوانان و جوانان جذبش میشدند. ایشان همردیف بچهها در جلسات و گشتها حضور پیدا میکرد.